جوک وداستان
دنیای جوک
سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:11 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

 

شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه  چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .



سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:9 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود

هم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود . با خود می گفت : " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود . بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم ".....

یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند . پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های طلایی رهسپار شد .
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد . بعد از ظهر بود که به آن جا رسید و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از پنجره های طلایی خبری نیست و در عوض خانه ای رنگ و رو رفته و با نرده های شکسته دید . به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد . پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود . سوال کرد که آیا او خانه پنجره طلایی را دیده است یا خیر ؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد . در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود و هم زمان با غروب آفتاب , خانه خودشان را دید که با پنجره های طلایی می درخشید.



سه شنبه 26 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:6 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

 

 

 ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...



چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:13 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

 

دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.

یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟

میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری...

لذت زندگی

میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!!

در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت...

میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟

هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام ؟!

میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد!

هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:

خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم ...

هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود.

پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.

با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردی؟! آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت!!!

میمون دوم به اولی گفت: میبینی؟! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود...!

پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد...

پائولو کوئیلیو

 
 

سخن روز : اگر مایلیم پیام عشق را بشنویم ، بایستی خود نیز این پیام را ارسال کنیم . . .

 



چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:10 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

 
مسافر خسته من 
 

 
آهاي مسافر خسته من ، دستت را بگذار بر روي دل من
ميبيني که من نيز مثل تو خسته ام ، ميبيني که من نيز مثل تو با غمها نشسته ام
آهاي مسافر خسته من ، عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببين مرا که محو نگاه زيبايت شده ام
من اينجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ايم ، تا اينجا هم اگر نفسي است  
براي هم زنده ايم
من براي تو ميشکنم و تو براي من ، راه راست بي فايده است ،
تقلب ميکنيم تا زندگي مات شود در اين دايره غم...
آهاي مسافر خسته من ، شب آمده و باز هم ياد تو در دلم ،
ستاره ها خاموش ، من مانده ام و وجودم که در حسرت است ، در حسرت يک آغوش ....
آغوشي که لذتش تنها با تو است ، دنيا خواب است ،
کاش بودي که بيداري ام تا سحر عادت است
آهاي مسافر خسته من ،کجا ميروي ، جايي نداري براي رفتن ،
همه جا ماندنيست ، جز اينجا که نميتوانيم بمانيم براي هم....
شعر غم ميخوانم و اشک در چشمانت ، غم براي يک لحظه رود درمان ميشود آن درد حال پريشانت
من براي تو فدا ميشوم و تو براي من ، همه وجودم فدايت ، تو آرام بمان تا خيالش راحت شود دل من..
آهاي سرنوشت ، با ما هم؟ ما که در زندگي به ناحق باختيم و چيزي نگفتيم،
در آتش عشق سوختيم و باز هم سکوت کرديم ،
با غمها همنشين بوديم و با حسرت نشستيم ، هر چه رفتيم،
آخر راه بن بست بود و باز هم نشکستيم!
رفتيم و رفتيم تا آخر راه ، آخرش پيدا نشد و ما نشستيم چشم به راه...
آهاي مسافر خسته من ، دستت را بگذار در دستان من ...
ميبيني که تا اينجا هم با تو ماندم، گفته بودم تا آخرش ، آخر قصه  را هم برايت خواندم



چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:8 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

یه روزی پسری باخانوادش دعواش شد و از خانه زد بیرون و رفت خونه یکی از دوستاش یک ماه موند بعد از یک ماه دختری را سرکوچه میبیند و بهش تیکه میندازد یکی از دوستاش میگه میدونی این کی بود ؟!!!!!!!! میگه نه !!


میگه این خواهر همون رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی عذاب وجدان میگیره میره خونه رفیقش، رفیقش داشت مشروب میخورد به رفیقیش میگه ببخشید من سر کوچه به دختری تیکه انداختم ولی نمیدونستم که خواهرتو بود !
.
.

.
.
دوستش پیکشو میبره بالا میگه به سلامتی رفیقی که یه ماه خونمون خورد و خوابید ولی خواهرمو نشناخت



چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:3 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

چه ساده لوح اند
آنان که می پندارند عکس خدا را
به دیوارهای خانه ام آویخته ام
و نمی دانندکه من
دیوارهای خانه ام را
به عکس او آویخته ام!
×××××××××××××××××××
در زندگی دو چیز را فراموش مکن 1. خدا 2. مرگ و بدان که خداوند از تو دو انتظار دارد 1. اقرار به نعمت ها 2. اعتراف به گناهان
زندگی داستانی بیش نیست بیاید آن را ساده بگیریم تا بتوانیم عاشقانه زندگی کنیم
داستان هایتان را برای ما بفرستید مطمئنا برای دیگران جذاب خواهد بود
با تشکر



چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:33 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

تو شهر بازی شیراز نشسته بودم واسه خودم با محمد و محمدرضا و محسن .یهو یه دختر کوچولو خوشگل اومد پیشم بهم گفت : آقا…آقا..تو رو خدا یه لواشک ازم بخر!! نگاش کردم …چشماشو دوس داشتم…دوباره گفت آقا..اگه ۴ تا بخری تخفیف هم بهت میدم…بهش گفتم اسمت چیه…؟
-فاطمه…بخر دیگه…!
-کلاس چندمی فاطمه…؟
-میرم چهارم…اگه نمی خری برم..
-می خرم ازت صبر کن دوستامم بیان همشو ازت میخریم  مامان و بابات کجان فاطمه؟؟
-بابام مرده…مامانمم مریضه…من و داداشم لواشک می فروشیم
(دوستام همه رسیدند همه ازش لواشک خریدند خیلی خوشحال شده بود…می خندید…از یه طرف دلم سوخت که ما کجاییم و این کجا…از یه طرف هم خوشحال بودم که امشب با دوستام تونستیم دلشو شاد کنیم)
-فاطمه میذاری ازت یه عکس بگیرم؟
-باشه فقط ۳ تا !
-باشه…
-اگه ۵۰۰ تومن بدی مقنعمو هم بر میدارم
- فاطمههههههههههههههههه…دیگه این حرف و نزن! خیلی ناراحت شدم ازت!
سریع کوله پشتیشو برداشت و رفت…وقتی داشت می رفت.نگاش می کردم …نه به الانش…نه به ظاهرش …به آینده ایی که در انتظار این دختره نگاه میکردم…و ما باید فقط نگاه کنیم…فقط نگاه…فقط نگاه…



چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:25 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

اس ام اس شبانه

اس ام اس مخصوص نصف شب / شبانه / سر کاری

سلام...می بخشی نصف شب مزاحم شدم ...ببخشید...یه سوالی دارم ....شرمنده...گلاب به روت ...قرص ضد اسهال دم دستت نداری؟...نداری؟...آخ...دیدی چی شد؟...دیگه زحمت نکش...کار از کار گذشت...حالا ببخشید ها...پودر لباس شویی نداری؟

خيلي ببخشيد..مثل اينکه موقع بدي مزاحم شدم..خواستم بپرسم آب خوردي آفتابه رو کجا گذاشتي؟!!!!

مشترک گرامي اين اس ام اس براي بيدار کردن شما در نيمه شب فرستاده شده است لطفا پس از خواندنش لبخند بزنيد و سعي کنيد دوباره بخوابيد !

ببين يكي مي خواست الان بهت اس ام اس بزنه بيدارت كنه
من نذاشتم بيدارت كنه - كار خوبي كردم ؟

با سلام اینجا تهران است. ساعت 3 بامداد ... صدای مردم آزار ...!!!

بيدار شو ....... گفتم بيدارت كنم كه صبح خواستي بري بيرون خواب نموني
تشكر لازم نيست!

اي بابا هر شب من بايد عين اسکلا با اس ام اس بيدارت کنم ؟ خوب خودت مث بچه ادم پاشو ديگه !

(اين مسيج مخصوص ساعت 3 بامداد است) ببخشيد عزيزم كه اين موقع شب مزاحم خوابت شدم چون يه سوال مهم برام پيش اومده، مي خواستم بدونم <<هواپيما بوق داره>>؟

اس ام اس مال شما نيس . اشتباه فرستادم!

مي خواستم ببينم که خوابي يا نه ؟؟؟ !!!!
اگه نخوابيدي ، دير وقته برو بخواب !

سلام . معذرت ميخوام بد موقع مزاحم شدم . شرمنده ام . ميخواستم ببينم آشنا نداري پرونده ايران رو از شوراي امنيت بکشي بيرون ؟

بيدار شو بيدار شو
من تنهام با من حرف بزن
يه قصه واسم تعريف كن خوابم ببره!
شرمنده به خدا، آره ميدونم خواب بودي، خوب بابا فحش نده ديگه، کارت داشتم که بيدارت کردم.
ميخواستم بدونم ماهي وقتي غذا ميخوره، آب نميره تو دهنش؟

اگه خوابي بيدار شو .اگه بيداري بشين .اگه نشستي پاشو راه برو .اگه راه ميري بدو. اگه مي دوي يه پشتک بزن و خوشحال باش که از طرف من يه اس ام اس اومده واست

سلام. ميخواستم ببينم شب‌ها كه ميخواي بخوابي، گوشيتو خاموش مي‌كني كه سر كارت نزارن؟

اومدم ازت معذرت خواهي کنم . ميدونم خيلي تعجب کردي که واسه چي ؟ بعد وقتي ميگم نميفهمي ناراحت ميشي . آخه الان مگه ساعت 3 نصفه شب نيست . خب واسه اينکه نصفه شب بيدارت کردم اومدم ازت عذرخواهي کنم . ميشه منو ببخشي !

مي خواستم يه چيز مهم رو بگم
پاهات از زير لحاف اومده بيرون . يه وقت سرما نخوري!

هاهاهاااااااااااا...
گول وخوردي من اس ام اس نبيدم.
وجدان خبيث موبايلت بيدم که خواستم از خواب نازبيدارت وکنم!

ببين عزيز دلم پاشو
اگه پا نشی قهر ميکنما
خب دلم برات تنگ شده
جون من پاشو
پاشدی
افرين عزيزم
حالا که پاشدی ماچم کن بگير بخواب!

سلام .نميدوني چقدر خوابم مياد !

سلام.ساعت دو امشب قراره همه عقب مونده ها شفا بگیرن اس ام اس زدم جا نمونی

مي دونم خوابي عزيزم. ولي من از دوري و دلتنگي تو خوابم نمي بره، مطمئنم اگه مي دونستي من به خاطر تو نخوابيدم تو هم نمي خوابيدي!

یه سوال: اگه نصف شبی اس ام اس سرکاری بدم بیدارت کنم چی کار می کنی؟

خوابي؟ مي خواستم sms بدم. باشه بعد مزاحم ميشم...

اس ام اس نیمه شب
پاشو سرت از رو متکا افتاده پايين !

ببخشید که دیر وقته ولی یه سوال داشتم که خیلی وقت میخواستم ازت بپرسم که الآن یادم اقتاد : ایران به کشورهای دیگر نفت میفروشه بشکشو پس میگشیره یا با بشکه میده؟!؟!؟!؟

از اونجايی که شتر در خواب بيند پنبه دانه،گهي لپ لپ خورد گه دانه دانه، وظيفه خودم دونستم بيدارت کنم! آخه داشتی بالشتتو مي خوردي!

سلام .... تو رو خدا ببخش ... نمي‌خواستم اين موقع شب بيدارت كنم ..... واقعاً ببخش .... سعي كن دركم كني ... من موبايلم گم شده زنگ بزن به گوشيم تا ببينم كجاست !. شرمنده‌ام

شرکت ال جی شما را به ادامه خواب دعوت می کند...!

سلام. ببخشيد بد موقع مزاحم شدم... راستش را بخواهيد يه سوالي داشتم خيلي وقت بود ذهنم را مشغول کرده بود، مي خواستم بپرسم... مي خواستم... اصلا ولش کن. بزار براي بعد، خوب؟

سلام اس ام اس زدم بگم نماز يادت نره . چند ساعت ديگه بايد بيدار شي!

بچه ها مي گن تو اهل سينمايي ... ما سر يه چيز دعوامون شده ... مگه راکي همون رمبو نيست ؟!؟ البته اگه خوابي لازم نيست الان اس ام اس کني، فردا صبح هم بگي مشکلي نيست. ولي ما رو بي خبر نذار!

اس ام اس مخصوص 2 بامداد:
باز هم ضایع شدم! گوشیت سایلنت بود!

تا حالا شده خواب ببيني كه وقتي خوابيدي تو خواب داري خواب ميبيني كه خوابي و داري مي خوابي و خواب خوابو ميبيني كه در اون حالي كه تو خواب داري خواب خواب رو ميبيني تو خواب همونطور كه خوابي يكي ديگه هم مثل خودت خوابه و تو خوابش خوابه خوابو ميبينه و همين طور كه خوابيده تو خواب به تويي كه خوابي بگه: انرژي هسته اي حق مسلم ماست!

این SMS تنها برای بیدار کردن شما ارسال شده و هیچ ارزش دیگری ندارد حالا می تونی بری بخوابی شب بخیر......

همه جا امن و امانه! تو راحت بگير بخواب!

ببخشيد الان مزاحم شدم
ساعت ميخواستم ميگي چنده
اخ اخ اخ
حواسم نبود ايناها ساعتم پبدا شد
تو بخواب ...!

sms مي زنم که خوابم ببره. اگه بيدار شدي تو هم sms بزن خوابت مي بره !

با اين که اين همه سر کار رفتی هنوزم حاضر نيستي شبا گوشيتو خاموش کني ؟

سلام ... ااا . ببخشيد! فکر کنم اشتباه اومدم!

سلام.اصلا نمي خواستم بيدارت کنم ولي مجبورم.من ميخوام برم
wc ولي تاريکه مي ترسم اگه می شه تو هم بيا .!

سلام . ببخشيد بيدارت کردم . گفتم نکنه داري خواب بد مي بيني !

پيام بازرگاني ساعت 3 صبح ................
به يك عدد مرغ گير حرفه اي در سطح تيم ملي احتياج است ....

ببخشید که این موقع شب مزاحمتون شدم ... من نمی خواستم این خبر ناراحت کننده رو بدم اما سعی کن قوی باشی... نامرد ها بالاخره گیتار شماعی زاده رو بردن!

الله اكبر
-
الله اكبر
-
بيدار شو وقت نمازه ..............!



چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:23 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

يه شخصي از خيابون رد ميشده ، ميبينه يه بچه اصفهاني نشسته كنار خيابون گريه ميكنه. جلو ميره و ميگه چي شده عزيزم ، پسر بچه ميگه سكه 25 توماني ام را گم كرده ام. مرد ميگه اينكه گريه نداره بيا اين25 توماني مال تو! بچه باز هم به گريه كردن ادامه ميده !... مرد ميپرسه: ديگه چيه ؟ بچه ميگه اگه اون سكه را گم نكرده بودم الان 50 تومن پول داشتم!

به غضنفر ميگن يه جوك بگو . ميگه :خيار........ ميگن چه بي نمك! ميگه: خب خيارشور !

غضنفر يك قلاده بسته بوده گردن يك تمساحِ لندهور، داشته واسه خودش تو خيابون راه ميرفته. يارو افسره مياد جلوشو ميگيره، ميگه: مردك اين چيه با خودت راه انداختي تو خيابون؟! اينو بايد ببري باغ‌ وحش. غضنفر ميگه: والله جناب سروان، ديروز برده بودمش باغ وحش، امروز بهش قول دادم ببرمش سينما!

يه روز از يه غضنفر ميپرسن که راسته که غضنفر ها حرف دومشون هميشه فحشه؟ غضنفر ميگه: کدوم بي‌شرفي اين حرف رو زده؟!

يه روز يه غضنفر ميره مهموني، صاحبخونه يه سگ داشت که اسمش جو بوده. سگه ميره زير صندلي غضنفر ميشينه. يهو غضنفر بد جوري گوزش ميگيره. با خودش فکر ميکنه که اگه بگوزه، صاحبخونه فکر ميکنه که جو گوزيده. غضنفر يه کم از گوزشو ول ميکنه، صاحبخونه سريع به جو گفت: جو برو تو حياط. ولي جو تکون نخورد. غضنفر که خيالش راحت شده بود که مي‌افته گردن جو با خيال راحت تمام گوزشو ول کرد. صاحبخونه يهو داد زد: جو، حتما ميخواي اين آقا رو سرت برينه؟!!!
 
غضنفر سوار يه خره عكس ميگيره. عكس رو ميفرسته براي مادرش،‌ زير عكسه مينويسه: سلام بر ننم،‌ بالايي منم !

یه روز یه اصفهانی با زن وپسرش به پیک نیک می رن و برای نهارشون سه تا تخم مرغ می برند! یکدفعه پسرشون می افته توی زاینده رود و آب می برش. پدره فریاد می زنه: خانوم دو تا تخم مرغ بیشتر درست نکن بچه رو آب برد!!!

يه روز يه مردي يه مارمولکي له مي کنه مارمولک بلند ميشه و مي گه : پهلوانان نمي ميرند

اصفهانیه در حال مرگ بوده از زنش می پرسه محمد کجاست ؟ زنش میگه : همین جا کنارت نشسته . میگه علی کجاست ؟ زنش میگه اونطرفت نشسته . میگه حامد کجاست ؟ میگه اونم همین جاست . یهو داد می زنه: لامصبا ! پس برای چی چراغ اون اتاق بی خودی روشنه ؟!

غضنفر كفترشو گم ميكنه، تو روزنامه آگهي ميده: بيه بيه!

يه روز يه اصفهانيه يه 25 تومني رو تو دستش هي فشار ميداده . دستش عرق ميکنه. بعد دستش رو باز ميکنه به 25 تومنيه ميگه:  اگه تا فردا هم گريه کني خرجت نمي کنم !

وسط اردبيل يه چاهي بوده، ‌هي ملت مي‌افتادن توش،‌زخم و زيلي مي‌شدن. ميان تو شهرداري يك جلسه برگذار مي‌كنن كه واسه اين مشكل يك راه حلي پيدا كنن. يكي از مهندسا پا ميشه ميگه: يافتم! ما يك آمبولانس مي‌گذاريم بغل اين چاه، ‌هركي افتاد توش رو سريع ببره بيمارستان. ملت همه هورا مي‌كشن..آفرين! ايول! دمت گرم! يك مهندس ديگه پا ميشه ميگه: الحق كه همتون نفهميد! آخه اينم شد راه حل؟! ملت ميگن، خوب تو ميگي چي‌كار كنيم؟ يارو ميگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بيمارستان، كه بدبخت جون داده. ما بايد يك بيمارستان كنار اين چاه بسازيم، كه همه بهش سريع دسترسي داشته باشن! ملت ديگه خيلي حال مي‌كنن، كف مي‌زنن سوت مي‌كشن، كه ايول بابا تو چه مخي داري! يهو يه مهندس ديگه پا ميشه ميگه: الحق هرچي بهمون ميگن خر، حقمونه! آخه اين شد راه حل؟! اين همه خرج كنيم يك بيمارستان بسازيم كنار چاه كه چي بشه؟ مردم تعجب مي‌كنن،‌ميگن: خوب تو ميگي چيكار كنيم؟ يارو ميگه: بابا اين كه واضحه، ما اين چاهو پر مي‌كنيم، ميريم نزديك يك بيمارستان يك دیگه چاه مي‌زنيم!!!

غضنفر مي گن با انجام جمله بساز ميگه : من را از بازي كشيدن بيرون يك ان جام گذاشتن !

از 5 راه ميشه تشخيص داد يه نفر اصفهانيه ، اول اينكه همشون زيرشلواري آبي راه راه مي پوشن  ، دوم اينكه با خوردن هر قلپ نوشابه نگاهي به شيشه ميكنن به كجا رسيده ، سوم اينكه تا در بستني رو باز ميكنن سريع يه ليس به درش ميزنن ، چهارم اينكه وقتي براشون مهمون مياد دم در مي ايستند و به جاي اينكه بگويند بفرمائيد تو ميگن چرا نمياي تو ، پنجم اينكه من اصفهاني نيستم ، ولي چرا اين كار ها رو ميكنم ؟!

از عربه نوار مغزي ميگيرند، ميبينند بيست دقيقه اولش خاليه!

غضنفر سوار آسانسور ميشه، ميبينه نوشته‌: ظرفيت 12 نفر. باخودش ميگه: عجب بدبختيه‌ها! حالا 11 نفر ديگه از كجا بيارم؟!

به یه غضنفر میگن میذاری بچه ات بره دانشگاه؟ میگه اگر به درسش لطمه نزنه آره!!!

به یه غضنفر گفتند :شما لهجه دارید؟؟
گفت نه والا .میخوای........ بیا بگرد!

به غضنفر میگن تا حالا در زندگیت ریسک کردی ؟ میگه:آره یه بار اسهال گرفته بودم گوزیدم!!!

از اصفهانیه میپرسن اگه سردت بشه چیکار میکنی؟؟
میرم میرم بغل بخاری
میگن اگه خیلی سردت بشه چی؟
میگه میچسبم به بخاری
میگن اگه خیلی خیلی سردت بشه چی؟
میگه بخاری رو روشن میکنم!

غضنفر داشته پوست پرتغال رو با چاقو میگرفته با خودش میگه: خدا کنه توش موز باشه!

یه معتاد شیرازی روی دستگاه پیغام گیر خونش پیام گذاشته بود:
هشتم......ولی خشته ام....

funjoke.blogfa.com
جوکستان عمونمکی کپی رایت داره

یکی میره مهمونی خونه ی اصفهانیه
اصفهانیه بهش میگه آب میخوای یا رادیو روشن کنم؟!!!!!!!!!!!!!

به غضنفر میگن چرا غضنفر شدی میگه: حواسم نبود

در زمان شاه یکی از روستاییان غضنفر بهمراه الاغ خود وارد شهر شده و الاغ خود را به دست مجسمه ی شاه بسته وبه او سفارش می کند که از الاغ مراقبت کند.پس از بازگشت با دیدن نبود الاغ مجسمه را تکه تکه میکند .
مامورین اورا بازجویی میکنند. غضنفر میگه این نفهمه! من بهش گفتم مراقب الاغم باش !

این جوک واقعی است .
در یکی از روستاهای غضنفر  نشین بیجار مجلس عزاداری شبانه در مسجد برگزار میگردد.
از قضا برق روستا قطع شده و مردم چراغ های توری آورده وبر روی پنکه ی سقفی آویزان میکنند.
از عقل کاملشان وقتی برق می آید پنکه شروع به چرخیدن میکند و آتش مسجد را فرا میگیرد

یه بار یه رشتیه میبینه یه غضنفر داره رو زمین سینه خیز میره بعد میگه : اوووو,خرمولک!

غضنفر میره تو بیابون یه لاهاف کرسی می اندازه رو خودش. یکی داشته از اونجا رد می شده بهش می گه : آقا شما غضنفر ی؟ غضنفر می گه : از زیر لاهاف هم معلوومه؟

غضنفر سی دی خش دار داشته. ازش می پرسن چرا سی دیت اینقدر خش داره؟ میگه : آهنگای قشنگشو علامت زدم

یه بار یه بچه داشته از ساختمون بیست طبقه میفتاده پایین,مردم هم اونجا جمع شده بودند.یه دروازه بان از اونجا ردمی شده بعددروازه بانه شیرجه

میزنه روهوا بچه رو میقاپه بعدجو میگیرتش شوتش میکنه!
 
یه بار به غضنفر یه انگشت نشون میدن میگن این چندتاست.میگه یکی.بعدش ده تا انگشت رو بهش نشون میدن میگن این چندتاست؟میگه وای چقدر یک! !

به يه غضنفر ميگن يه نقاشي غمگين بكش : يه بربري مي كشه كه نصفش سوخته!

غضنفر تو عروسي خودش جو مي گيردش به عروس شماره مي ده!

غضنفر كولر خونشون خراب ميشه به زنش ميگه: چند دفعه گفتم 5 نفري جلوي اين نشينيد !!!

غضنفر ميره جلوي آينه و چشماشو مي بنده. ميگن چرا اينكارو مي كني؟ ميگه: آخه مي خوام ببينم وقتي مي خوابم چه ريختي ميشم؟

غضنفر تو صف نونوائي بوده، بعد يهو دور از جون شما يه صداي گوزی ازش مياد! همه برميگردن بهش نگاه ميكنن. بعد با قيافه اي حق به جانب ميگه: والا با اين نوناشون!!

غضنفر و اصفهانيه و همدانيه مرحوم ميشن. اون دنيا ميرن جلو در بهشت، تا ميان برن تو يارو دربونه يك نگاه به پروندشون ميكنه، با لگد پرتشون ميكنه بيرون! خلاصه همينجور دم در بهشت ولو بودن، يهو همدانيه ميبينه دارن يه جنازه ميبرن تو بهشت، اينم بدو بدو ميره زير جنازه رو ميگيره و لااله‌الا‌الله گويان ميره تو. يك مدت ميگذره، اصفهانيه ميبينه يك جانباز داره با ويلچر ميره تو، اينم بدو بدو ميره پشت ويلچر رو ميگيره و ميره تو. غضنفر خيلي شاكي ميشه، هي دور و بر رو نگاه ميكنه، ميبينه پشت بهشت ساختمون سازي دارن، يك فرغون افتاده اون گوشه. خلاصه فروغون خالي رو ور ميداره ميره جلو در بهشت. دربونه ميپرسه: چيكار داري؟ غضنفر ميگه: كوري نمي بيني مفقود الاثر آوردم؟!

غضنفر بچش بعد از عيد فطر به دنيا مياد، اسمشو ميگزاره: پسفطرت !

غضنفر ميره مدرسه دنبال پسرش که اسمش ماشالا بوده. ميره طبقه ي اول، مي بينه روی یه تابلو نوشتن كه  : محل نگهداري دانش آموزان با استعداد. از مسئولش مي پرسه: آقا بچه ما اينجاس؟ طرف ميگه: نه داداش. ميره طبقه ي دوم، مي بينه يه تابلو زدن كه روش نوشتن: محل نگهداري دانش آموزان متوسط. ميبينه بچش اونجاهم نيست. ميره طبقه ي سوم، مي بينه يه تابلو زدن كه : محل نگهداري دانش آموزان خنگ، كودن، كم حافظه ! با خودش مي گه حتما همينجاس. ميبينه بچش اونجا هم نيست. ميره طبقه ي چهارم، مي بينه يه تابلو زدن كه روش نوشتن: محل نگهداري ماشالا !

غضنفر ميره خواستگاري، اسم دختره پروانه بوده ولي غضنفر قاط زده بوده، يك بند بهش ميگفته آهو خانوم! خلاصه وقتي دختره مياد چايي تعارف كنه، غضنفر ميگه: دست شما درد نكنه آهو خانوم! دختره شاكي ميشه، ميگه: بابا اسمه من پروانه‌ست نه آهو. غضنفر ميگه: اي بابا فرقي نداره... حيوان حيوانه ديگه !
 
باباي غضنفر تو مستراح سكته ميكنه و مرحوم ميشه. ازاون به بعد، غضنفر تا ميرفته تو توالت يهو  هاي‌هاي ميزده زير گريه. بعد از دو سه ماه، آخر يكي از رفيقاش شاكي ميشه و ميگه: مرد ناحسابی، آخه مگه توالت هم جاي گريه كردنه؟! غضنفر با بغض ميگه: آخه اينجا بوي بابامو ميده!

غضنفر به دكتره ميگه: آقاي دكتر من صد سال عمر مي كنم؟ دكتره ميگه: سيگار ميكشي؟ غضنفر ميگه: نه. -مشروب ميخوري؟ -نه. –ترياك ميكشي؟

-نه. –غذاي چرب ميخوري؟ -نه. -اهل خان... –نه. دكتره ميگه: پس مرتيكه توي اين صد سال چه غلطي مي خواي بكني؟

يه روزي از روزا پسر غضنفر ميره پيشه باباش ميگه: بابا چرا به ما ميگن خر! پدره با قيافه اي حق به جانب ميگه:برو يه قاشق با يه قابلمه بيار. پسره ميره و مياره. پدره به پسره مي گه: خب حالا دقت كن. بعد پدره قاشق رو مي زنه به قابلمه. يه دفعه پسره از جاش بلند مي شه ميگه: كيه در میزنه؟! .پدره ميگه خب حالا ديدي چرا به ما ميگن خر؟ پسره ميگه: آره .بعد پدره رو پسرش ميكنه ميگه: خب پسرم حالا اينارو بگير بابا بره درو باز كنه!!!

غضنفر مادرزنش رو ميبره دكتر، دكتره ميپرسه: اين بنده خدا چه بلايي سرش اومده؟ غضنفر ميگه: زهر خورده. دكتره تعجب ميكنه، ميپرسه پس چرا سر و صورتش خوني ماليه؟! غضنفر ميگه: آخه لامصب به زبون خوش كه نميخورد!!!

یه روز یه فارسه می ره تو اردبیل یه خر رو میکشه اونوقت غضنفرا می برنش دادگاه و به جرم قتل نفس دادگاهیش می کنن . وبرای اون حکم اعدام در اتاق گاز رو صادر می کنن . وقتی فارسه می ره تو اتاق گاز میبینه اتاق گازشون سقف نداره !...به یکی از اون غضنفر ها میگه مردتیکه نفهم این چه اتاق گازیه ؟ غضنفر بازی در آوردی؟!غضنفره بهش میگه: وقتی که کپسول گاز خورد توی سرت اونوقت می فهمی!

یکی می ره سی دی می خره وقتی می رسه خونه و بازش می کنه میبینه سوراخه می بره پسش می ده

ارمنی ها عادت دارن که با کت و شلوار دفن بشن . یه روز که یه ارمنی رو میخواستن دفن کنن کنار یه غضنفری دفنش می کنن.بعد از یه مدت ارمنی به خواب یکی از بچه هاش میاد و میگه : بیا منو نجات بده! بچش میپرسه چرا؟ ارمنی می گه:آخه این غضنفر هر روز صبح میگه من لختم تو که لباس داری بپر از سر کوچه دو تا نون بربری بگیر بیار!

یه روز عبود با یه موتور تصادف می کنه.موقی که می خواستن خاکش کنن می بینن که از تو قبرش نور می زنه بیرون! همه تعجب می کنن و فکر میکنن که مثلا این یارو آدم خوبی بوده! بعد خاک ها رو میزنن کنار که ببینن چه خبره.بعدش میبینن که چراغ موتوره تو (ک.و* ن) عبود جا مونده و هی روشن و خاموش میشه!

یه غضنفری یه شب خواب میبینه چند نفر کتکش میزنن.از شب بعد با رفقاش می خوابه!

یه روز یزدی ها دور هم جمع میشن و میگن که چرا ملت واسه ما جک درست نمی کنن؟بعد تصمیم میگیرن که یه کار مسخره کنن که بقیه براشون جوک بسازن.بعدش همگی با هم میرن وسط کویر یزد یک سد خیلی بزرگ می سازن.و فکر می کنن که از فردا براشون جوک درست میشه و خوشحال و خندان بر میگردن خونه هاشون. فرداش که بر میگردن پیش سد،  میبینن که به اندازه چند تا اتوبوس عرب و ترک و لر و غیره اومدن بالای سد نشستن و قلاب به دست در حال ماهیگیری هستند!! !!! !!!!

یه مردتیکه ای با یه قابلمه میره تو حسینیه برای گرفتن نذری و میشینه پای نوحه ملا. ملا هرچی نوحه سوزناک می خونه میبینه که مردک مثل سیب زمینی قابلمش رو تو بقلش سفت چسبیده و گریه نمی کنه!بعد ملا با لحن نوحه می خونه که: حالا یه چیزی بگم که یه جاییت بسوزه؟ مردک میگه بگو! بعدش ملا میگه: امشب حسینیه شام نمیده! بعد مرده میزنه زیر گریه!

ملا بالای منبر داشته از خوبی های ازدواج می گفته! و صحبتش به اینجا می رسه ای مردم!زن بگیرید که زن چراغ خانه است!تا جایی که می توانید نور خانه تان را زیاد کنید! زن ملا که تو قسمت خانم ها بوده بلند میشه و با فریاد میگه که ای ملاآآآآآآآ ! هرگز نشه فراموش-لامپ اضافی خاموش

عبود میره مانور دفاع مقدس -بعد جو میگیرش و شهید میشه!

عبود داشته نوحه میخونده که وسط نوحه اش اسهالش می گیرد!بعد به پسرش میگه بیا تو جای من مجلس رو. گرم کن تا برگردم . پسر الاغش هم

میخونه که: بزنید بر سر و سینه- که عبود رفته برینه !

به يه غضنفري ميگن: شما آشغالاتون رو کجا مي ريزين؟ ميگه نميدونم لاي نون يا نايلون

توی مجلس خواستگاری عروس خم شده بود که به داماد چایی تعارف کنه که یکدفعه می گوزه!بعد از خجالتش فرار می کنه و میره تو آشپزخونه . بعدش فامیلای داماد میگن: عروس خانم اگه ایندفعه نمیخوای برینی قندون رو بیار!!!!!!!



 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوک و آدرس cityjok.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان